رفـتـی و بـا رفتـنـت آیـیـنه قلـبـم شکسـت در دلم داغی به پهنای همه عالم نشست
ای که بی تو لحظه هایم بوی مردن می دهند رشتـه امید من بـا رفتنـت از هـم گسـست
باده نوشان گر به لطف باده از غم می رهند خاطرات بـا تو بـودن می کنندم مست مست
خسته و نـالان کنـون افتاده در چنگـال مـرگ بر حیاتـم نیست امیـدی مگر گیـری تو دست
رفتی اما کاش می دانستی ای شیرین من این حوالی یک نفر چشم انتظارت مانده است