شنبه 21مرداد
حدود ساعت 5 صبح شنبه 21 مرداد وارد سالن فرود گاه جده شدیم. همان جا ساعت خود را نیم ساعت به عقب بردیم. بر خورد ماموران سعودی بر خلاف ماموران فرود گاه اصفهان معقول و مناسب بود و هیچ توهینی به زائران نمیکردند . پس از نماز صبح گذرنامهها را کنترل کردند و حدود ساعت 6 صبح به سمت مدینه به راه افتادیم .
فرودگاه جده
هنگام خروج از جده اتوبوس توقف کرد و یک کارتن خوردنی شامل ویفر، آبمیوه و موز تحویل گرفتیم . پس از ساعتی اتوبوس برای صبحانه جلوی یک رستوران توقف کرد. وقتی وارد رستوران شدیم نوشتههای روی دیوارها جلب توجه می کرد: دعا برای تعجیل در فرج و چند جمله فارسی. فهمیدیم که رستوران در اجاره ی ستاد عمرهی ایران است . زنان در یک سمت رستوران و مردان در سمت دیگر رستوران نشسته و پذیرایی شدند. کار گارسونها بسیار منظم بود . ( البته این روند تا پایان سفر ادامه داشت ) و افراد را به ترتیب می نشاندند و برایشان غذا میگذاشتند
حرکت دسته جمعی ما به سوی مسجد نبی (ص)
نزدیک ظهر بود که وارد هتل الخمری طابا شدیم . در ابتدا مدیر هتل به ما خوش آمد گفت و توضیحاتی ارائه کرد. پشت سر او یک ساعت قرار داشت که وقت عربستان را نشان می داد و روی دیوار دیگر 5 ساعت به ترتیب روی دیوار نصب شده بود که کار نمیکردند. هر یک از این ساعتها وقت یکی از 5 اذان را نشان می داد . 4:30 اذان صبح، 12:30 اذان ظهر، 4 اذان عصر، 7 اذان مغرب و 8:30 اذان عشا .
قدری استراحت کردیم وسپس برای خوردن ناهار به رستوران رفتیم . درمدینه غذا دردو آشپزخانه طبخ وبه هتلها برده میشود ولذا همهی هتلها غذایشان یکسان است. در اینجا نیز مانند صبحانه مردان وزنان در دو محل مجزا مینشستند . مامور پذیرایی محل نشستن افراد را مشخص میکرد. یک میز که تکمیل میشد افراد را به سمت میز دیگر هدایت میکرد. کار پذیرایی بسیار منظم، محترمانه وقا بل تحسین بود . کیفیت غذاها نیز خوب به نظر می رسید.
ساعت 4 بعد از ظهر پس از غسل زیارت به اتفاق کاروان راهی حرم شدیم . وقتی به حرم رسیدیم نماز عصر تمام و حرم خلوت شده بود . خانمها همراه آقای اقبال مدیر کاروان به کنار بقیع رفتند و ما پشت سر حاج آقا وارد مسجد النبی شدیم. حاج آقا پس از توضیح قسمتهای مختلف مسجد و ستونهای آن ما را به دو صحن کوچک و حدود 50 متر پشت مدفن پیامبر(ص) برد. فضای این دو صحن با چترهایی که باز و بسته میشوند پوشانده میشود و و لذا به صحن چتری معروف شدهاند.
چیزی که ما در آنجا دیدیم برای من بسیار شگفتانگیز بود......
وبلاگ جالبی داری
بسیار شگفتانگیز است
هر شب وقتی تنها می شم حس می کنم، پیش منی
دوباره گریم می گیره انگار تو آغوش منی
روم نمی شه نگات کنم وقتی که اشک تو چشمامه
تو دیگه نیستی پیش من انگار دستات تو دستام
سلام
خسته نباشید
باور کردنش مشکله پارسال به این موقع حرم یار و امسال......
امسال مسیر را کوتاه کرد و حجاب تن برداشت و به سوی یار شتافت
روحش شاد
سلام و خسته نباشید
"از منست این غم که بر جان منست
دیگر این خود کرده را تدبیر نیست "
وبلاگ زیبایى دارى ، موفق باشید
و چه شگفت انگیز است کار دنیا!!!!!!!
وقتی به یاد تو میافتم دلم میگیره و بغض راه گلویم را میفشارد که عجب چه مردی بود
مردی سرشار از مردانگی اما بعضی ها سر در لاک خود فروبرده و پر از حیله و مکر و نامردی، و مدعی دوستی تو
آری چند ماه از رفتن تو می گذرد و حتی دریغ از لحظه ای فراموشی؟؟؟؟؟
غم تو از خاطرم نمی رود
امروز تلخ ام می گذرد و .....
امیدوارم ثل تو صاف و بی غل و غش باشیم
که تو اینگون بودی و همین هم باعث بود که یک مینویی واقعی باشی
راستی شنیده ام خواهر تو هم فوت کرده است!!!!!
عجب از مادر تو !!!!
و می دانم که کلامم را می شنوی و به من جواب می دهی والا هیچ وقت نه می گفتم و نه می نوشتم به تو تسلیت یا ....نمی دانم
برایم دعا کن روز سختم آسان گردد
یا علی
اما روز سختم سخت تر شده است!!!!!