یاد ایامی...

یاد ایامی

یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم            در میان لاله و گل آشیانی داشتم


گرد آن شمع طرب می سوختم پروانه وار         پای آن سرو روان اشک روانی داشتم


آتشم بر جان ولی از شکوه لب خاموش بود      عشق را از اشک حسرت ترجمانی داشتم


چون سرشک از شوق بودم خاکبوس در گهی       چون غبار از شکر سر بر آستانی داشتم


در خزان با سرو و نسرینم بهاری تازه بود       در زمین با ماه و پروین آسمانی داشتم


درد بی عشق زجانم برده طاقت ورنه من         داشتم آرام تا آرام جانی داشتم


بلبل طبعم «رهی» باشد زتنهایی خموش
         نغمه ها بودی مرا تا هم زبانی داشتم

 

نظرات 6 + ارسال نظر
سارا شنبه 9 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 02:20 ب.ظ http://www.afsos.blogfa.com

www.afsos.blogsky.com


سلام دوست خوبم خیلی زیباست چنین وبلاگهای واقعا ادمو به فکر وا میداره

یکی گفت که اینجا چیزی را فراموش کرده ام. خداوندگار فرمود که در عالم یک چیز است که ان فراموش کردنی نیست اگر جمله چیزها را فراموش کنی وان را فراموش نکنی باک نیست واگر جمله چیزها را به جا اوری وان را فراموش کنی هیچ نکردی وان امانت الهی است که به انسان سپرده شده

[ بدون نام ] سه‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 09:43 ق.ظ

یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله و گل آشیانی داشتم

[ بدون نام ] چهارشنبه 13 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 02:34 ق.ظ

بسته شدن درب خانه ها الا خانه فاطمه و علی به دستور خدا
داستان اصحاب صفه
جوبیر مردی از اهل یمامه به مدینه آمد و اسلام آورد و اسلامش خوب شد , یعنی معارف اسلام را فراگرفت و به تربیت اسلامی تربیت شد . اسم این مرد جویبر بود . مردی که بود کوتاه قد , بد شکل , سیاه رنگ , فقیر و مستمند , و چون کسی را در مدینه نداشت , شبها در مسجد می خوابید و در حقیقت خانه ای جز مسجد نداشت , مدتی در مسجد بود , کم کم رفقایی مثل خودش پیدا کرد , یعنی عده ای دیگر از مسلمانان پیدا شدند که آنها هم مثل جویبر , هم فقیر بودند و هم غریب , و به دستور رسول اکرم آنها نیز مانند جویبر موقتا شبها در مسجد بسر می بردند . تدریجا عده شان زیاد شد . از طرف خداوند دستور رسید مسجد باید پاکیزه باشد , جای خوابیدن نیست و حتی درهایی که از خانه ها به سوی مسجد باز است به استثنای در خانه علی مرتضی و فاطمه زهرا همه درها بسته شود , رفت و آمدها از خانه ها به مسجد موقوف شود , فقط از درهای معمولی به مسجد رفت و آمد بشود که احترام مسجد محفوظ بماند . رسول خدا دستور داد برای این عده بی خانه و فقیر سایبانی در گوشه ای بزنند , و زدند و آنها در زیر آن سقف بسر می بردند و آنجا صفه خوانده می شد و آنها هم به اصحاب صفه معروف شدند .
بیست گفتار، ج 1، ص 136، صدرا، تهران
**
ولا حول ولاقوة الا بالله العلی العظیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین .
نسألک اللهم وندعوک باسمک العظیم الاعظم الاعز الاجل الاکرم بحق محمد علی و فاطمة والحسن والحسین والتسعة لمعصومین من ذریة الحسین یا الله ...
خدایا دلهای ما را به نور ایمان منور بگردان . قلب ما را از محبت خودت ومحبت اولیائت مالامال بگردان . ایمانهای ما را قویتر و محکمتر وایمانی مستقر قرار بده . مرضای مسلمین , مرضای منظور را عاجلا شفا عنایت بفرما .
گفتارهای معنوی، ج 1، ص 303، صدرا، تهران
**
آشنایی باقرآن ج4(سوره نور)، ج 4، ص 73، صدرا، تهران
اجازه گرفتن پیامبر هنگام ورود به خانه فاطمه
(( یا ایها الذین امنوا لا تدخلوا بیوتا غیر بیوتکم حتی تستأنسوا و تسلموا علی اهلها )) ای اهل ایمان هرگز به خانه ای غیر از خانه شخصی خودتان ( خانه خودتان مستثنی است ) و حتی به خانه پدر و مادر و خواهرتان و به خانه برادرتان به طریق اولی سرزده وارد نشوید مگر آنکه قبلا استیناس کنید و بر اهل آن خانه سلام کنید . (( استیناس کنید )) یعنی انس و الفت و آرامش اهل آن خانه را جلب کنید .
این یک نکته بسیار روشنی است که زندگی داخلی و خانوادگی هر کس مخصوص خودش است و هر کسی از هر کس دیگر برای داخل زندگی خود رو در بایستی دارد و لهذا اگر کسی سرزده داخل زندگی انسان شود انسان یک حالت فزع و دستپاچگی پیدا می کند . قرآن می گوید این کار را نکنید , سرزده به خانه کسی وارد نشوید , قبلا استیناس کنید , کاری کنید که فزع آنها از بین برود , یعنی خبر و اطلاع بدهید .
در قدیم معمول نبوده است که در خانه ها را ببندند ( و الان در بعضی دهات همین طور است ) . در شهرها معمول است که در خانه ها از پشت بسته است و اگر کسی سر زده هم بخواهد وارد شود در باز نیست , باید زنگ و یا کوبه در را بزند تا در را باز کنند . عرب جاهلیت هرگز رسم نداشت که وقتی می خواهد داخل خانه کسی شود اطلاع بدهد و اجازه بگیرد و این اجاز گرفتن را دون شأن و کسرشأن خود می دانست . اسلام این دستور را آورد که هیچوقت به خانه کسی سرزده وارد نشوید ( ما که حالا وارد نمی شویم چون اص در بسته است , اگر در بازهم باشد وارد نشوید ) (( و تسلموا علی اهلها )) و سلام هم بکنید , بدون سلام وارد خانه کسی نشوید . وظیفه هر واردی است که بر مورود سلام کند و هر کس که به خانه کسی وارد می شود باید بر اهل خانه سلام کند . پیغمبر اکرم ( ص ) این سنت را برقرار کرد , فرمود هر طور هست وقتی داخل خانه کسی می شوید قبلا خبر بدهید که آنها خودشان ر جمع و جور کنند و تا اجازه نداده و نگفته اند (( بفرمایید )) داخل خانه نشوید . منتها فرمود یک کاری کنید که هم فال باشد و هم تماشا . ممکن است وقتی شما می خواهید وارد خانه ای بشوید با تنحنح اعلام کنید من می خواهم داخل خانه شوم , ولی چرا این کار را بکنید , ذکر خدا بگویید , مثلا بگویید (( الله اکبر )) و یا (( سبحان الله )) . امروز در میان ما معمول است که می گوییم (( یا الله )) و رسم خوبی هم هست , اگر چه کم کم در فرنگی مابها (( یا الله )) گفتن منسوخ شده , ولی باید بدانید که این سنتی است اسلامی . هم سلام کردن [ در میان آنها ] منسوخ شده است و هم ( یا الله )) گفتن , و این چیز عجیبی است .
پیغمبر اکرم ( ص ) رسمشان همیشه این بود که هیچ خانه ای را بدون کسب اجازه داخل نمی شدند و این استیناس را بیشتر از همان راه سلام انجام می دادند . حتی به خانه دخترش حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) بدون اجازه وارد نمی شد , پشت در خانه می ایستاد و با صدای بلند فریاد می کرد : (( السلام علیکم یا اهل البیت )) اگر جواب می دادند و می گفتند (( بفرمایید )) داخل می شد و اگر جواب نمی دادند بار دوم صدا می کرد , شاید نشنیده باشند : (( السلام علیکم یا اهل البیت )) اگر جواب نمی دادند احتیاطا که نکند نشنیده باشند بار سوم سلام می کرد , و ا بار سوم نیز جواب نمی آمد برمی گشت , می گفت یا نیستند یا وضعشان یک وضعی است که مقتضی نیست کسی را بپذیرند و دیگر بدش هم نمی آمد . (( ذلکم خیر لکم لعلکم تذکرون )) این برای شما بهتر است و مصلحت شما این است , باشد بعدها متوجه فایده این کار بشوید , یعنی عمل کنید بعد به فایده این کار پی می برید .

**
کاملترین زنان جهان
در قرآن دو زن فوق العاده تقدیس شده اند . البته ما زنان دیگرى هم داریم که در قرآن تقدیس شده اند , اما نه در حد این دو زن , مثل مادر موسى علیه السلام . در احادیث ما رسیده است که کاملترین زنهاى جهان چهار زن هستند که دوتاى اینها در امم پیشین بوده اند , یکى همین زن فرعون , که مى گویند نام او آسیه بوده است , و دیگرى مریم مادر عیسى مسیح علیه السلام . عرض کردم اینها در درجه اعلى هستند , والا قرآن از مادر همین مریم هم تجلیل کرده است , ولى نه در حد خود مریم . و دو زن در اسلام هستند که در عالیترین سطحها قرار گرفته اند , یکى جناب خدیجه دختر خویلد , همسر بزرگوار پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله , که به اتفاق شیعه و سنى تا این زن که همسر اول پیغمبر بود زنده بود حضرت همسر دیگرى انتخاب نکرد و با اینکه وقتى این زن از دنیا مى رفت نزدیک هفتاد سال از عمر او گذشته بود , پیغمبر اکرم تا آخر عمر هر وقت نام خدیجه را مى شنید اشکهایش جارى مى شد . این نشان مى دهد منتهاى وفا روحى را که میان این زن و حضرت رسول وجود داشت .
زهراى مرضیه , افضل آنها
دیگر حضرت زهراى مرضیه , صدیقه طاهره سلام الله علیها که از این چهار زن افضل آنها ایشان هستند . باتوجه به اینکه کار پیغمبر هیچ وقت حساب نشده و از روى احساسات بى منطق بشرى نیست , اگر ما رفتار پیغمبر را با حضرت زهرا در نظر بگیریم و سخنان پیغمبر را که " (( ما ینطق عن الهوى ان هو الا وحى یوحى )))( 1 درباره حضرت زهرا در نظر بگیریم کافى است تا بفهمیم حضرت زهرا به چه کمالى از انسانیت رسیده است . مساله این نبود که چون حضرت زهرا دختر ایشان بود احساسات پدرى اقتضا مى کرد که چنین تعبیر کند . کسى که کتاب آسمانى اش قرآن است و روابط فرزندى و پدرى و روابط همسرى را از نظر تاثیر در سعادت به این شدت مى کوبد امکان ندارد که روابط حسنه او با دخترش و علاقه او به دخترش صرفا جنبه احساسى و پدر و فرزندى داشته باشد و ریشه الهى نداشته باشد . گفتیم که حضرت رسول صلى الله علیه و آله تا آخر عمر هرگاه که نام جناب خدیجه را مى شنیدند اشک مى ریختند . این را زیاد نوشته اند که در شب زفاف حضرت زهرا و حضرت امیر سلام الله علیهما بعد از آنکه عروس را به خانه داماد بردند و زنها عروس را همراهى کردند چون عادت زنان آن زمان چنین بود و زمانهاى بعد هم گاهى همین طور بوده است بعد از آنکه عروس و داماد را به حجله مى بردند دور و بر حجله را خالى نمى گذاشتند و گوش مى کردند ببینند چه مى گویند که کار بد و زشتى است رسول اکرم فرمود احدى از زنها حق ندارد در نزدیک حجله بماند . همه رفتند .
بعد از مدتى حضرت آمدند دیدند ام ایمن در آن نزدیکهاست . فرمود : ام ایمن مگر نگفتم که هیچ زنى حق ندارد نزدیک بماند , تو چرا ماندى ؟ عرض کرد : یا رسول الله ! امر فرمودید , ولى من به علت دیگرى این نزدیکها هستم . خدیجه همسر بزرگوار شما وقتى مى خواست از دنیا برود به من گفت : ام ایمن من هیچ ناراحتى ندارم , فقط یک ناراحتى در قلب خودم دارم و آن این است که دخترم فاطمه کوچک است , موقعى خواهد رسید که باید شوهر کند و دختر در شب عروسى احتیاج به مادر دارد , چون دختر حرفهایى دارد که فقط با مادرش در میان مى گذارد و زهراى من مادر ندارد . فهمیدم که خدیجه چه مى خواهد بگوید , یعنى آیا تو به جاى من براى زهراى من مادرى مى کنى ؟ گفتم : من حاضرم آن شب به جاى شما باشم . یا رسول الله من اینجا ایستاده ام که اگر زهرا حاجتى داشته باشد و کسى را صدا کند من نزدیک بروم . ام ایمن مى گوید : تا نام خدیجه را بردم , اشکهاى مبارک رسول اکرم جارى شد . بعد فرمود : پس تو اینجا بمان . ام ایمن کنیز خدیجه و بسیار زن صالحه اى بود و درواقع به منزله مادر دوم حضرت زهرا تلقى مى شد .
علاقه رسول اکرم به زهرا سلام الله علیها
علاقه رسول اکرم به زهرا سلام الله علیها اعجاب آور است . پیغمبر که گزاف حرف نمى زند مى فرماید : (( " فاطمه انسیه حورا " )) فاطمه یک انسان بهشتى است ( مثل اینکه ما مى گوییم یک انسان فرشته صفت , که هم انسان است و هم فرشته , هم فضائل انسان را دارد و هم فضائل فرشته را ) .
آشنایى باقرآن ج8(تفسیرسوره هاى طلاق,تحریم,ملک وقلم)، ص 126، صدرا، تهران
**
وجود مقدس صدیقه طاهره سلام الله علیها بدون نسب انسان کامل است.
دو حدیث در همین زمینه از رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم بخوانم , رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در روزهای اول بعثتشان که آیه نازل شد : و انذر عشیرتک الاقربین ( 1 ) . بنی هاشم را جمع کرد و فرمود : بنی هاشم ! بنی عبدالمطلب ! نبینم که در روز قیامت مردم دیگر بیایند در محضر عدل پروردگار با توشه عمل صالح ولی شما بیائید و اتکالتان به من باشد و بگوئید پیغمبر از ما است که این به حالتان فایده نخواهد بخشید , و از این بالاتر در روایت است که پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم رو می کند به یگانه فرزند عزیزش وجود مقدس صدیقه طاهره سلام الله علیها آن کسی که درباره اش می گوید بضعة منی , او پاره جگر من است و می گوید : یا فاطمة اعملی بنفسک , دخترکم خودت برای خودت عمل کن انی لا اغنی عنک شیئا من به درد تو نمی خورم , از انتسابت با من کاری ساخته نیست , تعلیمات مرا بپذیر و دستورات مرا عمل کن , مگو پدرم پیغمبر است پدرم پیغمبر است , به دردت نمی خورد , به دستور پدرت عمل کردن به دردت می خورد .
آن وقت شما زندگی همین حضرت زهرا علیه السلام را مطالعه کنید , وقتی مطالعه می کنید , می بینید در فکر این انسان کأنه وجود ندارد که من دختر پیغمبر آخرالزمان هستم حدیث است که وقتی به محراب عبادت می ایستاد , بدنش به لرزه درمی آمد ماهیچه های بدنش می لرزید , از خوف خدا گریه می کرد , شبهای جمعه را تا صبح نمی خوابید و می گریست زندگی علی بن ابیطالب علیه السلام را ببینید , من نمی دانم چرا ما اینجور شدیم ؟ اگر بناست این نسبتها منهای عمل به درد بخورد , اگر عمل در کار اثری نداشته باشد , حضرت زهرا علیه السلام که از همه شایسته تر بود و همچنین امام زین العابدین علیه السلام و همچنین امام حسن علیه السلام , همچنین امام حسین علیه السلام و خود علی بن ابیطالب علیه السلام که گاهی از اوقات می دیدند در دل شب از خوف خدا غش کرده است , چه علتی داشت ؟ آیا او فکر نمی کرد که من اولین مؤمن به اسلام هستم ؟ من داماد پیغمبر هستم و پیغمبر شخصا به من علاقه دارد ؟ این تعلیم اسلام بود , اسلام وقتی صحیح تعلیم داده می شد , نتیجه اش این بود که پسر پیغمبر روی انتسابش به پیغمبر هرگز حساب نمی کرد , روی عمل خودش حساب می کرد حسابش فقط روی این بود که برنامه پیغمبر را اجرا کند .
این یکی از آسیبهائی است که بر تفکر اسلامی از صدر اسلام وارد شد , اما این آسیب در صدر اسلام ضعیف بود و عرض کردم که شیعیان و اکثریت اهل تسنن در مقابل این فکر بودند , اما به علل مختلفی این فکر توسعه پیدا کرد و مثل یک خوره که ما را بخورد , خورد بعد ببینید در این زمینه چه خوابها و چه قضیه ها نقل می کنند موضوعی است که من چند بار در مجامع عرض کرده ام , البته خواب است , اساسی ندارد ولی از نظر سوء تربیت و بدآموزی خیلی اثر دارد مقدس اردبیلی در میان علمای شیعه معروف به زهد و تقواست و واقعا هم اینجور بوده , مرد ملا و فقیه محققی است و شیخ انصاری از ایشان به محقق اردبیلی تعبیر می کند مرد بسیار بسیار متقی و زاهدی است و برای او حتی کرامتها هم نقل می کنند , در اینکه مرد عمل بوده است و آنجوری که خودش فکر می کرده و تشخیص می داده , اهل عمل بوده است , شکی نیست .
این مردی که مجسمه عمل بود , بعد از مردنش کسی می گوید که من او را در خواب دیدم , از او پرسیدم خدا با تو چه کرد ؟ گفت خدا به من محبت کرد , عنایت کرد گفتم چه چیز ترا نجات داد ؟ گفت : دیدم بازار عمل کساد است , تعبیر این است : (( دیدیم بازار عمل کساد است )) یعنی چه ؟ ! قرآن می گوید : بازار عمل رواج است آن وقت یک خواب به ما می گوید بازار عمل کساد است ؟ اگر بازار عمل کساد است پس بازار چه چیز رواج است ؟ ! اینهاست که مثل خوره تا مغز استخوان ما را می خورد و ما را فاسد می کند روایتی هم از حضرت باقر علیه السلام برایتان می خوانم البته روایات زیادی است که در کتاب (( کافی ) هست .
حق وباطل به ضمیمه احیای تفکراسلامی، ج1، ص 108، صدرا، تهران
**
حب علی و فاطمه در قرآن و سنت
پیامبر: فاطمه پاره تن من است
بحثهای گذشته ارزش و اثر محبت را روشن ساخت و ضمنا معلوم گشت که عشق پاکان وسیله ای است برای اصلاح و تهذیب نفس نه اینکه خود هدف باشد . اکنون باید ببینیم اسلام و قرآن محبوبی را برای ما انتخاب کرده اند یا نه ؟
قرآن سخن پیامبران گذشته را که نقل می کند می گوید همگان گفتند : (( ما از مردم مزدی نمی خواهیم تنها اجر ما بر خداست )) .
اما به پیغمبر خاتم خطاب می کند :
قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی
( سوره شوری , آیه 23 )
(( بگو از شما مزدی را درخواست نمی کنم مگر دوستی خویشاوندان نزدیکم )) .
اینجا جای سئوال است که چرا سایر پیامبران هیچ اجری را مطالبه نکردند و نبی اکرم برای رسالتش مطالبه مزد کرد , دوستی خویشاوندان نزدیکش را به عنوان پاداش رسالت از مردم خواست ؟ قرآن خود به این سئوال جواب می دهد :
قل ما سئلتکم من اجر فهو لکم ان اجری الا علی الله
( سوره سبأ , آیه 47 )
(( بگو مزدی را که درخواست کردم چیزی است که سودش عاید خود شماست . مزد من جز بر خدا نیست )).
یعنی آنچه را من به عنوان مزد خواستم عاید شما می گردد نه عاید من . این دوستی کمندی است برای تکامل و اصلاح خودتان . این , اسمش مزد است و الا در حقیقت خیر دیگری است که به شما پیشنهاد می کنم , از این نظر که اهل البیت و خویشان پیغمبر مردمی هستند که گرد آلودگی نروند و دامنی پاک و پاکیزه دارند :
حجور طابت و طهرت .
محبت و شیفتگی آنان جز اطاعت از حق و پیروی از فضائل نتیجه ای نبخشد و دوستی آنان است که همچون اکسیر , قلب ماهیت می کند و کامل ساز است . مراد از (( قربی )) هر که باشد مسلما از برجسته ترین مصادیق آن , علی است .
فخر رازی می گوید :
زمخشری در کشاف روایت کرده : (( چون این آیه نازل گشت , گفتند یا رسول الله ! خویشاوندانی که بر ما محبتشان واجب است کیانند ؟ فرمود علی و فاطمه و پسران آنان )) . از این روایت ثابت می گردد که این چهار نفر (( قربای )) پیغمبرند و بایست از احترام و دوستی مردم برخوردار باشند و بر این مطلب از چند جهت می توان استدلال کرد :
1 - آیه (( الا المودة فی القربی )) .
2 - بدون شک پیغمبر فاطمه را بسیار دوست می داشت و می فرمود : (( فاطمه پاره تن من است . بیازارد مرا هر چه او را بیازارد )) و نیز علی و حسنین را دوست می داشت , همچنانکه روایات بسیار و متواتر در این باب رسیده است . پس دوستی آنان بر همه امت واجب است ( 1 ) زیرا قرآن می فرماید : و اتبعوه لعلکم تهتدون ( 2 ) از پیغمبر پیروی کنید شاید راه یابید و هدایت شوید . و باز می فرماید : لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة ( 3 ) از برای شماست در فرستاده خدا سرمشقی نیکو . و اینها دلالت می کند که دوستی آل محمد - که علی و فاطمه و حسنین هستند - بر همه مسلمین واجب است ( 4 ) .
از پیغمبر نیز راجع به محبت و دوستی علی روایات بسیاری رسیده است
1 - محبت پیغمبر نسبت به آنان جنبه شخصی ندارد , یعنی تنها بدین جهت نیست که مثلا فرزند یا فرزندزاده ! او هستند و اگر کسی دیگر هم بجای آنها می بود پیغمبر آنها را دوست می داشت . پیغمبر از آن جهت آنها را دوست می داشت که آنها فرد نمونه بودند و خدا آنها را دوست می داشت و الا پیغمبر اکرم فرزندان دیگری هم داشت که نه او با آنها به این شکل محبت داشت و نه امت چنین وظیفه ای داشتند .
جاذبه ودافعه علی(ع)، ص 90، صدرا، تهران
**
ام ابیها
ثمره سفر طائف
ابوطالب عموی رسول اکرم , و خدیجه همسر مهربان آن حضرت , به فاصله چند روز هر دو از دنیا رفتند . و به این ترتیب , رسول اکرم بهترین پشتیبان و مدافع خویش را در بیرون خانه , یعنی ابوطالب , و بهترین مایه دلداری و انیس خویش را در داخل خانه , یعنی خدیجه , در فاصله کمی از دست داد .
و فات ابوطالب به همان نسبت که بر رسول اکرم گران تمام شد , دست قریش را در آزار رسول اکرم بازتر کرد . هنوز از وفات ابوطالب چند روزی نگذشته بود که هنگام عبور رسول اکرم از کوچه , ظرفی پر از خاکرو به روی سرش خالی کردند . خاک آلود به خانه برگشت .
یکی از دختران آن حضرت ( کوچکترین دخترانش , فاطمه , سلام الله علیها ) جلو دوید و سرو موی پدر را شستشو داد . رسول اکرم دید که دختر عزیزش اشک می ریزد , فرمود : (( دخترکم ! گریه نکن و غصه نخور , پدر تو تنها نیست , خداوند مدافع او است )) .
بعد از این جریان , تنها از مکه خارج شد و به عزم دعوت و ارشاد قبیله ثقیف , به شهر معروف و خوش آب و هوا و پرناز و نعمت (( طائف )) , در جنوب مکه , که ضمنا تفرجگاه ثروتمندان مکه نیز بود , رهسپار شد . از مردم طائف انتظار زیادی نمی رفت . مردم آن شهر پر ناز و نعمت نیز همان روحیه مکیان را داشتند که در مجاورت کعبه می زیستند , و از صدقه سر بتها در زندگی مرفهی به سر می بردند .
ولی رسول اکرم کسی نبود که به خود یأس و نومیدی راه بدهد , و درباره مشکلات بیندیشد او برای ربودن دل یک صاحبدل و جذب یک عنصر مستعد , حاضر بود با بزرگترین دشواریها روبرو شود .
وارد طائف شد . از مردم طائف همان سخنانی را شنید که قبلا از اهل مکه شنیده بود . یکی گفت : (( هیچ کس دیگر در دنیا نبود که خدا تو را مبعوث کرد ؟ ! )) دیگری گفت : (( من جامه کعبه را دزدیده باشم اگر تو پیغمبر خدا باشی )) . سومی گفت : (( اصلا من حاضر نیستم یک کلمه با تو هم سخن شوم )) و از این قبیل سخنان .
نه تنها دعوت آن حضرت را نپذیرفتند . بلکه از ترس اینکه مبادا در گوشه و کنار افرادی پیدا شوند و به سخنان او گوش بدهند , یکعده بچه و یکعده اراذل و اوباش را تحریک کردند تا آن حضرت را از طائف اخراج کنند . آنها هم با دشنام و سنگ پراکندن او را بدرقه کردند . رسول اکرم در میان سختی ها و دشواریها و جراحتهای فراوان از طائف دور شد , و خود را به باغی در خارج طائف رساند که متعلق به عتبه و شیبه - دو نفر از ثروتمندان قریش بود - , و اتفاقا خودشان هم در آنجا بودند . آن دو نفر از دور شاهد و ناظر احوال بودند و در دل خود از این پیشامد شادی می کردند .
بچه ها و اراذل و اوباش طائف برگشتند . رسول اکرم در سایه شاخه های انگور دور از عتبه و شیبه نشست , تا دمی استراحت کند . تنها بود , او بود و خدای خودش . روی نیاز به درگاه خدای بی نیاز کرد و گفت : (( خدایا ! ضعف و ناتوانی خودم , و بسته شدن راه چاره , و استهزاء و سخریه مردم را به تو شکایت می کنم . ای مهربانترین مهربانان , تویی خدای زیردستان و خوارشمرده شدگان . تویی خدای من , مرا به که وا می گذاری ؟ به بیگانه ای که به من اخم کند , یا دشمنی که او را بر من تفوق داده ای ؟ خدایا اگر آنچه بر من رسید , نه از آن راه است که من مستحق بوده ام و تو بر من خشم گرفته ای , باکی ندارم , ولی میدان سلامت و عافیت بر من وسیعتر است . پناه می برم به نور ذات تو که تاریکیها با آن روشن شده و کار دنیا و آخرت با آن راست گردیده است از اینکه خشم خویش بر من بفرستی , یا عذاب خودت را بر من نازل گردانی , من بدانچه می رسد خوشنودم تا تو از من خوشنود شوی . هیچ گردشی و تغییری و هیچ نیرویی در جهان نیست مگر از تو و به وسیله تو )) .
عتبه و شیبه در عین اینکه از شکست رسول خدا خوشحال بودند , به ملاحظه قرابت و حس خویشاوندی , (( عداس )) غلام مسیحی خود را که همراهشان بود دستور دادند تا یک طبق انگور پرکند و ببرد جلو آن مردی که در آن دور در زیر سایه شاخه های انگور نشسته بگذارد , و زود برگردد .
(( عداس )) انگورها را آورد و گذاشت و گفت : (( بخور ! )) رسول اکرم دست دراز کرد , و قبل از آنکه دانه انگور را بدهان بگذارد , کلمه مبارکه (( بسم الله )) را بر زبان راند .
این کلمه تا آن روز به گوش عداس نخورده بود . اولین مرتبه بود که آن را می شنید . نگاهی عمیق به چهره رسول اکرم انداخت و گفت : (( این جمله معمول مردم این منطقه نیست , این چه جمله ای بود ؟ ))
رسول اکرم : (( عداس ! اهل کجایی ؟ و چه دینی داری ؟ ))
- (( من اصلا اهل نینوایم و نصرانی هستم ))
- (( اهل نینوا , اهل شهر بنده صالح خدا یونس بن متی ؟ )) - (( عجب ! تو در این جا و در میان این مردم از کجا اسم یونس بن متی را می دانی ؟ در خود نینوا وقتی که من آنجا بودم ده نفر پیدا نمی شد که اسم (( متی )) پدر یونس را بداند )) .
- (( یونس برادر من است , او پیغمبر خدا بود , من نیز پیغمبر خدایم )) .
عتبه و شیبه دیدند عداس همچنان ایستاده و معلوم است که مشغول گفتگو است . دلشان فرو ریخت , زیرا از گفتگوی اشخاص با رسول اکرم بیش از هر چیزی بیم داشتند . یک وقت دیدند که عداس افتاده و سر و دست و پای رسول خدا را می بوسد . یکی به دیگری گفت : (( دیدی غلام بیچاره را خراب کرد ! ))
داستان راستان ج1، ص230، صدرا، تهران
**
انفاق فاطمه
ببینید زندگی پیغمبر چگونه بود . وقتی که مرد از خودش چه باقی گذاشت ؟ وقتی که علی مرد از خودش چه باقی گذاشت ؟ پیغمبر وقتی که از دنیا می رود یک دختر بیشتر ندارد . طبق معمول , هر انسانی طبق عاطفه بشری و اگر از این معیارها پیروی بکند , بالاخره دخترش است , دلش می خواهد برایش یک ذخیرهایی مثلا خانه و زندگی تهیه کند . ولی برعکس , یک روز وارد خانه فاطمه می شود , می بیند فاطمه دستبندی از نقره به دست دارد و یک پرده الوان هم آویخته است . با آن علاقه مفرطی که به حضرت زهرا دارد , بدون اینکه حرفی بزند بر می گردد . حضرت زهرا احساس می کند که پدرش این مقدار را هم برای او نمی پسندد . چرا ؟ زیرا دوره اهل صفه است . زهرا که همیشه اهل ایثار بوده است و آنچه از مال دنیا دارد به دیگران می بخشد , تا پیغمبر بر می گردد فورا آن دستبند نقره را از دستش بیرون می کند , آن پرده الوان را هم می کند و همراه کسی می فرستد خدمت رسول اکرم , یا رسول الله دخترتان فرستاده است و عرض می کند این را به هر مصرف خیری که می دانید برسانید . آن وقت است که چهره پیغمبر می شکفد و جمله ای از این قبیل می فرماید : ای پدرش به قربانش . شب عروسی زهرا است . برای زهرا فقط یک پیراهن نو خریده اند به عنوان پیراهن شب زفاف , و یک پیراهن قبلی هم داشته است . مسائلی در شب زفاف می آید در خانه زهرا صدا می کند : من عریانم , کسی نیست مرا بپوشاند ؟ دیگران متوجه این سائل نمی شوند که چیزی به او بدهند . زهرا که عروس این خانه است و به اصطلاح معروف عروسی است که به تخت است می بیند کسی متوجه نیست , فورا تنها حرکت می کند می رود در خلوت , این لباس نو را از تنش می کند و لباس کهنه خودش را می پوشد و لباس نو را تقدیم سائل می کند . وقتی می آید , می پرسند پیراهنت کو ؟ [ می گوید ] د راه خدا دادم . برای زهرا اینها چه عظمتی و چه اهمیتی دارد ؟ ! لباس یعنی چه ؟ ! تشکیلات و دبدبه یعنی چه ؟ ! زهرا اگر دنبال فدک می رود از باب این است که اسلام احقاق حق را واجب می داند و الا فدک چه ارزشی دارد ؟ ! چون اگر نمی رفت د نبال فدک , تن به ظلم داده بود و انظلام بو , والا صد مثل فدک را آنها در راه خدا می دادند . چون انظلام نباید کرد زهرا حق خودش را مطالبه می کند , یعنی ارزش فدک برای حضرت زهرا از جنبه حقوقی بود نه از جنبه اقتصادی و مادی . از جنبه اقتصادی و مادی ارزشش فقط این قدر بود که اگر فدک داشته باشم , به دیگران بتوانم برسم .
آری , زهرا چنین شب عروسیی داشت . ولی زهرا قبل از وفات مخصوصا لباس پاکیزه ای پوشید که احضارش در آن حالت باشد . اسماء بنت عمیس گفت : یک روز حال یا هفتاد و پنج روز و یا نود و پنج روز بعد از وفات رسول اکرم دیدم مثل اینکه حال بی بی بهتر است , از جا حرکت کرد و نشست , سپس حرکت کرد و غسل نمود و بعد فرمود اسماء ! آن لباسهای پاکیزه مرا بیاور . (1) اسماء می گوید من خیلی خوشحال شدم که الحمد لله مثل اینکه حال بی بی بهتر است . ولی یک جمله ای بی بی گفت که تمام امیدهای اسماء به باد رفت . فرمود : اسماء ! من الان رو به قبله می خوابم , تو هنیئه ا , لحظه ای , لحظاتی با من حرف نزن , همینکه مدتی گذشت مرا صدا کن , اگر دیدی جواب ندادم بدان که لحظه مرگ من است . اینجا بود که تمام امیدهای اسماء به باد رفت . طولی نکشید که اسماء فریاد کشید و به سراغ علی رفت , و علی را از مسجد صدا کرد و حسنین آمدند .
سیری درسیره نبوی، صدرا، ص 114، صدرا، تهران
**
امام خمینی
چهار آمن در امام دیدم
من بتدریج این امید در دلم زنده میشود که این انقلاب به ایران محدود نمیماند , هفت صد میلیون میلیون مسلمان را در بر خواهد گرفت و چه افتخاری برای ایران خواهد بود که یک انقلاب اسلامی از ایران شروع بشود تمام کشورهای اسلامی را زیر نفوذ خودش بگیرد , که مطمئنا خواهد گرفت از قراری که به من اطلاع داده اند چند روز پیش , کارتر به آیت الله خمینی راجع به بختیار اخطار کرد که هر دو ابرقدرت بر روی این دولت توافق دارند و شما حساب کار خودتان را بکنید اما این مرد بزرگ اعتنائی باین تهدید نکرد
من که قریب دوازده سال در خدمت این مرد بزرگ تحصیل کرده ام , باز وقتیکه در سفر اخیر به پاریس به ملاقات و زیارت ایشان رفتم , چیزهائی از روحیه او درک کردم که نه فقط بر حیرت من , بلکه بر ایمانم نیز اضافه کرد وقتی برگشتم , دوستانم پرسیدند چه دیدی ؟ گفتم چهار تا (( آمن )) دیدم
آمن بهدفه , بهدفش ایمان دارد دنیا اگر جمع بشود نمیتواند او را از هدفش منصرف کند
آمن بسبیله , براهیکه انتخاب کرده ایمان دارد امکان ندارد بتوان او را از این راه منصرف کرد شبیه همان ایمانیکه پیغمبر بهدفش و براهش داشت آمن بقوله , در میان همه رفقا و دوستانیکه سراغ دارم احدی مثل ایشان به روحیه مردم ایران ایمان ندارد بایشان نصحیت میکنند که آقا کمی یواشتر , مردم دارند سرد میشوند , مردم دارند از پای در میایند , می گوید نه مردم اینجور نیستند که شما میگوئید من مردم را بهتر میشناسم و ما همگی میبینیم که روز به روز صحت سخن ایشان بیشتر آشکار میشود
و بالاخره بالاتر از همه آمن بربه , در یک جلسه خصوصی ایشان بمن میگفت فلانی این ما نیستیم که چنین میکنیم من دست خدا را بوضوح حس میکنم آدمیکه دست خدا و عنایت خدا را حس میکند و در راه خدا قدم بر میدارد , خدا هم بمصداق ان تنصروا الله ینصرکم بر نصرت او اضافه میکند یا آنچنان که در داستان اصحاب کهف مطرح میشود , قرآن می گوید آنها جوانمردانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند و باو اعتماد و تکیه کردند , خدا هم بر ایمانشان افزود آنها برای خدا قیام کردند و خدا هم دلهای آنها را محکم کرد این چنین هدایت و تاییدی را من بوضوح در این مرد میبینم او برای خدا قیام کرده و خدای متعال هم قلبی قوی باو عنایت کرده است که اصلا تزلزل و ترس در آن راه ندارد اطباء فرانسه که اخیرا این پیرمرد هشتاد و چند ساله را که لااقل پانزده سال است دچار جنگ اعصاب و ناراحتی روحی است و اخیرا هم جوانی آنچنان برومند را از دست داده , معاینه کردند , نظر دادند قلب او نظیر قلب یک جوان بیست ساله است او که در راه خدا قدم برداشته آنچه را قرآن وعده داده است به تجربه دریافته . قرآن وعده داده است که برای خدا قیام کنید , برای خدا عمل کنید , آن وقت عنایت خدا را میبینید اگر توی خانه ات بنشینی خدا را نمیبینی اگر ساکت باشی , عنایت خدا را نمیبینی برای خدا حرکت کن آنوقت است که خدا را و عنایت او را میبینی آدمی که بامید خدا و برای خدا حرکت کرده , از تهدید آمریکا , حتی اگر شوروی را هم ضمیمه اش کنند , هیچ ترسی بدل راه نخواهد داد در مورد این مرد بزرگ یکی دیگر از خصوصیاتش را بگویم , شاید شما باورتان نشود این مردی که روزها مینشیند و این اعلامیه های آتشین را میدهد , سحرها اقلا یک ساعت با خدای خودش راز و نیاز میکند و آنچنان اشک هائی میریزد که باورش مشکل است این مرد درست نمونه علی ( ع ) است درباره علی گفته اند که در میدان جنگ به روی دشمن لبخند میزند و در محراب عبادت از شدت زاری بیهوش میشود و ما نمونه او را در این مرد میبینیم
امیدوارم خدا باین رهبر عمر طولانی و توفیق خدمت عنایت بفرماید و بهمه ما نیز توفیق بدهد که پاسدار منطقی اسلام باشیم
پیرامون انقلاب اسلامی، ص 20، صدرا، تهران
**
***-----
نام کتاب :پیرامون انقلاب اسلامی
تعداد جلد :1
جلد :1
تعداد صفحه :187
موضوع سند :انقلاب اسلامی
ناشر :صدرا
محل نشر : تهران
--------------------------------------------------------------------
صفحه : 117
امام چه کرد؟
تحلیل ماهیت این انقلاب از تحلیل رهبری انقلاب جدا نیست و این مسئله در ارتباط با مسئله خود یابی ملت ما مطرح می شود باید پرسید که چه شد امام خمینی رهبر مطلق شد , آن چنان که حتی آنهائیکه از نظر ایده و هدف در قطب مخالف ایشان جای داشتند , چاره ای جز اذعان به رهبری ایشان نداشتند چرا سخنان امام اینهمه موج میافرید ؟ چرا اعلامیه های ایشان با نبودن امکانات و وسائل و با بودن اختناقها و شکنجه ها و خطر مرگها به سرعت در سراسر کشور پخش میشد ؟
بی شک از جان گذشتگی و مبارزه خستگی ناپذیر با ظلم و ظالم و دفاع سرسختانه از مظلوم , و صداقت و صراحت و شجاعت و سازش ناپذیری این رهبر در انتخاب او به مقام رهبری نقش داشته است , اما مطلب اساسی چیز دیگری است , و آن اینکه ندای امام خمینی از قلب فرهنگ و از اعماق تاریخ و از ژرفای روح این ملت بر میخاست , مردمیکه در طول چهارده قرن حماسه محمد , علی , زهرا , حسین , زینب , سلمان , ابوذر و صدها هزار زن و مرد دیگر را شنیده بودند و این حماسه ها با روحشان عجین شده بود , بار دیگر همان ندای آشنا را از حلقوم این مرد شنیدند علی را و حسین را در چهره او دیدند , او را آینه تمام نمای فرهنگ خود که تحقیر شده بود , تشخیص دادند .
امام چه کرد ؟
او به مردم ما شخصیت داد خود واقعی و هویت اسلامی آنها را به آنان باز گرداند آنها را از حالت خود باختگی و استسباع خارج کرد این بزرگترین هدیه ای بود که رهبر به ملت داد , او توانست ایمان از دست رفته مردم را به آنها باز گرداند و آنها را به خودشان مؤمن کند او با صراحت اعلام کرد که تنها اسلام نجات بخش شماست او جهاد اسلامی را مطرح کرد , امر بمعروف و نهی از منکر را مطرح کرد , وظیفه نوعی و دینی و بالاخره اجر و پاداش شهیدان را مطرح کرد , و مردمی که سالها این آرزو را که در زمره یاران امام حسین باشند در سر میپروراندند و هر صبح و شام تکرار میکردند یا لیتنی کنت معکم فافوز فوزا عظیما بناگاه خود را در صحنه ای مشاهده کردند آنچنانکه گویی حسین را بعینه میدیدند .
مردم ما صحنه های کربلا , حنین , بدر , احد , تبوک , خیبر , و را در جلوی خویش میدیدند و همین باعث شد که به پا خیزند و از سرچشمه عشق به خدا , وضو بسازند و یک سره بانک تکبیر بر هر چه ظلم و ستمگری است بزنند .
--------------------------------------------------------------------
نام کتاب :پیرامون جمهوری اسلامی
تعداد جلد :1
جلد :1
تعداد صفحه :156
موضوع سند :جمهوری اسلامی
ناشر :صدرا
محل نشر : تهران
--------------------------------------------------------------------
صفحه : 10
صفحه : 11
شعری از استاد شهید در غم فراق امام خمینی
بعد از 15 خرداد که در زندان شهربانی بودیم آقای بکائی تبریزی اشعار ذیل را که از مردی بنام ( ذوالقدر ) می باشد در پشت مثنوی من به عنوان یادگار نوشتند :
نشد ابرو خم از سنگینی بار قفس ما را
که این سنگین سبکتر باشد از بال مگس ما را
به رغم عدل و آزادی خلاف هر چه در عالم
به جرم راستی افکنده در زندان , عسس ما را
تنک پرمایگان توبه فرما را زما برگو
گرانجانیم و نتواند خریدن هیچکس ما را
خود آزادی به دست آور که کس نفرستد این گوهر
از آنسوی بحار و ساحل رود ارس ما را
دموکراتش لقب بخشند هر خود رای و خودکامی
در این مکتب که معنی واژگون گردیده اسما را
ز بیت المال ملت گنجها سهم تبه کاران
بیات آجر و صبحانه آب و عدس ما را
اینجانب با اینکه فاقد طبع شعر است یک روز اشعار بالا را با ابیات ذیل استقبال کرد :
ز منزلگاه آن محبوب , یاران را خبر نبود
همی آید به گوش از دور آواز جرس ما را
صبا از ما ببر یک لحظه پیغامی به روح الله
که ای یاد تو مونس روز و شب در این قفس ما را
به رغم کوشش دشمن نخواهد بگسلد هرگز
میان ما و تو پیوند تا باشد نفس ما را
سزاوار تو ای جان کنج زندان نیست منزلگه
سزد گر خون ببارد از دو دیده هر نفس ما را
رواق منظر دیده مهیای قدوم تو
کرم فرما و بپذیر از صفا این ملتمس ما را
تمام ملت ایران فکنده چشم بر راهت
به راه عدل و آزادی , نه باک از هیچکس ما را
متن خیر مقدم بازگشت امام خمینی به ایران که در فرودگاه مهرآباد تهران قرائت شد . - به قلم استاد شهید –
بسم الله الرحمن الرحیم (( جاء الحق و زهق الباطل 0 ان الباطل کان زهوقا 0 الا ان حزب الله هم الغالبون ))
ای روح خدا و ای ابراهیم بت شکن اسلام و ای بنده پاکباز حق و ای جان عزیز ملت ایران ! به عرض برسانم که
رواق منظر چشم من آشیانه توست
کرم نما و فرودآکه خانه خانه توست
ملت ایران چه چیزی از جان عزیزتر دارد که نثار مقدم فرخنده رهبر فداکار و روشن بینش نماید , و چه ثنایی بالاتر از این سراغ دارد که او را بنده پاکباز حق بخواند .
ای بنده پاکباز خدا ! ای مسلمان محمدی ! ای شیعه صادق ! ای آیت خدا ! ملت ایران در شخصیت شما و از تجربه زندگی شما بالاخص در شانزده سال اخیر زعامت امت که بر شما سپرده شد مصداق عینی وعده خدا به رزمندگان و پویندگان راهش را مشاهده می کند که اگر به یاری خدا بشتابید به یاری شما می شتابد و شما را ثابت قدم نگاه می دارد , و هر کسی از آن خدا باشد خدا از آن اوست . هجرت شما از وطن عزیز در 14 سال پیش تحت فشار و اجبار سمبلهای استبداد و استعمار , یاد آور هجرت جد مکرمتان رسول خدا ( ص ) و یاران بزرگوار اوست که به گناه خواستاری جامعه توحیدی از شهر و دیار خود رانده شدند .
(( الذین اخرجوا من دیارهم بغیر حق الا ان یقولوا ربنا الله )) و بازگشت امروزتان یادآور فتح مبین و عظیم مکه است که سمبلهای زر و زور و بتهای فلزی و گوشتی یکی پس از دیگری از مقر حکمرانی به زیر آورده شدند و حکومت خدایی جایگزین حکومت طاغوتی گردید . (( لقد صدق الله الرویا بالحق لتدخلن المسجد الحرام ان شاء الله امنین )) . ملت ایران , جان بر کف در انتظار فرمان رهبر عظیم الشأن خویش است و تا برقراری جامعه توحیدی , جامعه ای که در آن , انسان از قید بندگی انسان آزاد باشد و بهره کشی انسان از انسان , ملغی گردد و از ناهمواریها و نابرابریهای مصنوعی اثری نماند و بتهای سیاسی , اقتصادی و اجتماعی یکسره سرنگون گردند و مساوات , برابری و برادری به معنی واقعی کلمه برقرار شود و آثار استبداد 2500 ساله و استعمار 400 ساله محو گردد و در یک کلمه , بندگی از آن خدا و حکومت , حکومت الهی باشد , از پای نخواهد نشست .
جای چندین هزار شهید , شهیدان 15 ساله اخیر که حرکت انقلاب مقدس اسلامی ما را با خون سرعت بخشیدند خالی است که بازگشت مظفرانه رهبر خود و شکوفه های به ثمر رسیده نهال انقلاب را به چشم خود ببینند اگر امروز در میان ما نیستند ارواح
صفحه : 17
پاکشان ناظر و شاهد خواهد بود .
و السلام علیک و علی الارواح التی حلت بفنائک و رحمه الله و برکاته . برقرار باد جامعه توحیدی و جمهوری اسلامی به رهبری امام خمینی . صفحه : 18
صفحه : 19
بخش اول مصاحبه با استاد شهید
صفحه : 20
***

--------------------------------------------------------------------
نام کتاب :پیرامون جمهوری اسلامی
تعداد جلد :1
جلد :1
تعداد صفحه :156
موضوع سند :جمهوری اسلامی
ناشر :صدرا
محل نشر : تهران
--------------------------------------------------------------------
صفحه : 70
صفحه : 71
بسم الله الرحمن الرحیم
اهداف روحانیت در مبارزات
خدایا به یاد تو و به نام تو و به امید تو موضوع سخن همان طوری که شنیدید اهداف روحانیت در مبارزات است , و من در این جلسه ضمن اینکه به اهداف کلی روحانیت در مبارزات خودش در طول تاریخ اشاره می کنم , بیشتر می خواهم هدفهای روحانیت را در نهضت اسلامی معاصر موجود تشریح بکنم ما امروز نهضتی اسلامی و تاریخی و عظیم و کم سابقه اگر نگوئیم بی سابقه داریم موجود که از بطن جامعه ما برخاسته است و ما در متن آن قرار گرفته ایم و روحانیت ما این نهضت را رهبری می کند می خواهیم هدفهای این نهضت را بشناسیم اگر می گوئیم هدفهای روحانیت یعنی هدفهای این نهضت , چون می دانیم که امروز تمام قشرها و طبقات مختلف ملت ایران در روحانیت تجسم پیدا کرده است و روحانیت در آن شخص بسیار بسیار بزرگ تاریخی ( گریه استاد ) که نامش و یادش قلب مرا به لرزه در می آورد یعنی استاد بزرگوار ما آیه الله العظمی آقای خمینی تجسم یافته است ابوالعلای معری معروف در جلسه ای که با سید مرتضی علم الهدی برای اولین بار ملاقات کرد و شخصیت و عظمت او را دید بعد که از او سؤال کردند چه دیدی و کجا بودی و
صفحه : 72
چگونه آدمی دیدی ؟ شعر معروفی دارد , می گوید :
لو جئته لرایت الناس فی رجل
و الدهر فی ساعه و الارض فی دار
می گوید اگر بیایی آنجا ببینی , تمام مردم را در فرد و تمام دهر و روزگار و ساعات را در یک لحظه و تمام زمین را در یک خانه منحصر می بینی کمتر در تاریخ سابقه دارد که ملتی و خواسته های ملتی در یک فرد اینچنین تشخص و تجسم پیدا کند و این همیشه در جایی است که آن فرد از فردیت خودش خارج شده است و تجسم ایده های عالی جامعه است بنابراین هدفهای روحانیت یعنی هدفهای این نهضت و هدفهای این نهضت یعنی هدفهای روحانیت .
ما اگر بخواهیم هدفهای این نهضت را تشریح بکنیم آنهم در یک جلسه , بهتر اینست که یک مقایسه اجمالی بکنیم میان هدفهای این نهضت و هدفهایی که بعضی مصلحان اسلامی مثل سید جمال الدین اسدآبادی به صورت فردی در قیامهای اصلاحی خودشان داشته اند و نیز هدفهای نهضتهای صد ساله اخیر که یا به رهبری روحانیت و یا به شرکت و تایید روحانیت صورت گرفته است و هر کدام هدفی داشته است مثل جنبش تنباکو که یک نهضت ضد استعماری آنهم ضد استعمار اقتصادی بود , و یا نهضت استقلال عراق که آن هم مانند نهضت تنباکو به رهبری روحانیت صورت گرفت : بعد از جنگ بین الملل اول و متلاشی شدن حکومت عثمانی انگلیسها عراق را احتلال و اشغال کردند روحانیت شیعه در آنجا قیام کرد آیه الله میرزای شیرازی کوچک ( جنبش تنباکو را میرزای شیرازی بزرگ و جنبش عراق را میرزای شیرازی کوچک اداره و رهبری کرد ) فرمان جهاد داد , مسلمانان کشته های زیادی دادند تا بالاخره استقلال عراق را به دست آوردند آن نهضت هم یک مبارزه صفحه : 73
ضد استعماری بود ولی ضد استعمار سیاسی و دیگر مبارزه و جنبش مشروطیت که در آن , روحانیت یکی از دو شریک بزرگ بود یعنی روحانی و غیر روحانی هر دو در آن شرکت داشتند جنبشی بود که ماهیت سیاسی داشت , جنبشی بود ضد استبدادی و دیگر , جنبش ملی شدن صنعت نفت در بین سالهای 29 تا 32 که آن هم جنبش بزرگی بود در کشور ما , یک جنبش ضد استعمار اقتصادی که باز در این نهضت روحانیت شریک و مؤید بود ولی منحصر به روحانیت نبود این نهضت هم ماهیت ضد استعماری داشت بنابراین جنبش تنباکو ماهیت ضداستعمار اقتصادی , جنبش عراق ماهیت ضد استعمار سیاسی , جنبش مشروطیت ماهیت ضد استبداد و جنبش نهضت ملی شدن صعنت ملی شدن صنعت نفت ماهیت ضد استعمار اقتصادی داشته است .
ما می توانیم نهضت امروز را با هر یک از این نهضتها مقایسه کنیم ببینیم آیا شبیه یکی از اینها هست ؟ و شبیه کدامیک از اینهاست ؟ و یا شبیه هیچکدام نیست ؟ دومین چیزی که باید مقایسه بکنیم اینست که یک سلسله حرکتها و نهضتهای کوچک و بزرگ دیگر هم در کشور ما وجود داشته و دارد : نهضتهایی برای آزدای , نهضتهایی برای دموکراسی , نهضتهایی به نام حقوق بشر , نهضتهایی بر ضد استثمار که این نهضت را با هر یک از اینها هم می توان مقایسه کرد که آیا شبیه یکی از اینهاست ؟ اگر هست شبیه کدامیک است و یا شبیه هیچکدام نیست .
در اینجا لازم است مطلبی را عرض بکنم که تشریح هدفهای یک نهضت از ماهیت آن نهضت جدا نیست همچنانکه از رهبری آن
صفحه : 74
نهضت جدا نیست ما نمی توانیم رهبری یک نهضت را تشریح بکنیم بدون آنکه ماهیت یا هدفهای آن نهضت را بشناسیم , یا هدفهایش را تشریح کنیم بدون آنکه توجه به

[ بدون نام ] چهارشنبه 13 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 01:19 ب.ظ

ولا حول ولاقوة الا بالله العلی العظیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین .
نسألک اللهم وندعوک باسمک العظیم الاعظم الاعز الاجل الاکرم بحق محمد علی و فاطمة والحسن والحسین والتسعة لمعصومین من ذریة الحسین یا الله ...
خدایا دلهای ما را به نور ایمان منور بگردان . قلب ما را از محبت خودت ومحبت اولیائت مالامال بگردان . ایمانهای ما را قویتر و محکمتر وایمانی مستقر قرار بده . مرضای مسلمین , مرضای منظور را عاجلا شفا عنایت بفرما .
گفتارهای معنوی، ج 1، ص 303، صدرا، تهران

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 07:24 ب.ظ

ل

علی دوشنبه 18 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 08:34 ق.ظ http://alisalar.blogsky.com

با درود و سلام؛
بسیار خرسندم از اینکه به سرای شما راه یافته ام و بسی استفاده بردم .
فرصت کردید به بنده هم سر بزنید.
در مورد تبادل لینک نظرتون را بهم بگین
ومنو از نظرات ارزنده خود بهره مند سازید
با احترام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد