قبر آرزوهایم....

 

کنار قبرت می نشینیم تا شاید آرامشی را که با کنار تو بودن از یاد برده ام به خاطر آورم.سنگ سیاه قبر تو سنگ قبر آرزوهایم...سنگ سیاه قبر تو ویرانه های قصر خوشی هایم.

در کنارت همچو شمع نیمه جانی هر روز میسوختم و ذره ذره اب میشدم .با رفتنت اما همچو شمع خاموشی هستم که حتی توان آب شدن ندارد...همچو شمع خاموشی که پروانه سوخته بالش را گم کرده ...بودنت زجرم میداد و نبودت نابودم کرده...رفتی اما یاد تو سایه سیاه و سنگینی شده بر روز و شب من..کاش من جای تو بودم تا سختی های با تو بودن را در آغوش امن خاک از یاد میبردم...کاش من تو بودم.....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد